توسط: ز
با سلام. خسته ام كاش زودتر مي مردم از تمام ارزوهايی كه خاك شد از دنيايي كه تير ناحق به گلويم زد از دنيايي كه منو به ناحق به عنوان نمونه انتخاب كرد يه نمونه بد.
كاش اين بيماري نبود. كاش لااقل درمانش بود.
كاش كاش اي كاش هايم به پايان مي رسيد.
به خاطر نورو از ازدواجم گذشتم
از حس مادر شدنم از حس يكي شدنم از ادامه ي دنيا دور شدم
خودم موندم و خودم
از نورو بيزارم چون عزيزترين شخصم را گرفت
حتي خدا هم فراموشم كرده
از نگاه مردم از لكه ها و ندول هاي روي بدنم خسته ام
دلم مرگ مي خواهد
با مرگ همه چي خاتمه مي یابد
كاش كاش بميرم
نظرات:
توسط: سپيده
همهي ما گاهي اين حس رو تجربه كرديم شايد ي شعار باشه، ولي همه چيز و همه دلخوشي، و همه آينده ازدواج نيست
ازدواج هم يك قسمت از چند قسمت زندگيست اونم مشكلات خودش رو داره ما ظاهر قضيه رو مي بينيم.
بايد يك دلخوشي براي خودت درست كني خيلي چيزها هست. هر كس خودش بايد كشفش كنه.
خدا، دوست، كتاب، نوشتن، نواختن موسيقي، ورزش، حتي يك پرنده كوچك و...
درود فراوان بر سپیده عزیز