یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ - 0:19 - انجمن حمایتی NF ایران -
سرکار خانم دکتر جویباری
چهل روز از فقدان پدر بزرگوارتان گذشت. ما را نیز در این ایام اندوهگین بودیم. غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و سلامتی و طول عمر با عزت برای شما و خانواده محترمتان از پروردگار متعال خواهانیم.
از طرف بچه های نوروفیبروماتوز

توسط: فریاد
پدر، عشق تو مثل لطافت و زیبایی یک روز قشنگ بهاری است.
پدر، یاد تو مثل بیخیالی و راحتی یک روح سبکبال، در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی است.
پدر، فکر به تو مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش، در یک روز سرد زمستانی است. پدر، امنیت در تو مثل آغوش گرم مادری پر مهر، برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناختههاست.
پدر، کلام تو مثل مشعلی روشن و فروزان، در تاریکی راههای مخوف و پر پیچ و خم زندگی است.
پدر، روح تو مثل آرامش و سکون، بعد از یک جابجایی مکان، از زمانی تا به ابدیت است.
پدر، سپر تو نه مثل، بلکه خود عشق، خود امنیت، خود کلام و خود نجات توست
انشاءا... روحشان قرین با امام علی(ع) باشد در این شب های عزیز قدر.
توسط: جویباری
سلام دوستان عزیزم
ممنون از توجه ای که به این موضوع داشتید.
شب چهلم پدرم بعد از این که پنجاه بند از دعای صد بند یا همان جوشن کبیر را خواندم کمی خوابیدم در خواب پدرم را دیدم که لاغر و تکیده در تخت زیر پتوی کهنه ای است. ناگهان بیدار شدم و از این که او را در این وضعیت دیدم خیلی ناراحت شدم در صورتی که چند شب قبلش برادرم او را در خواب خیلی سالم و خوب دید.
حال آن که این خواب برایم پیامی داشت. روز یک شنبه (روز چهلم) تصمیم گرفتم که خانه سالمندان بروم و برایشان حلوا و نان و پنیر ببرم. اول رفتم خانه سالمندان زنان. البته ساعت چهار بعد از ظهر بود و گفتند الان ساعت ملاقات نداریم ساعت نظافت است. حلوا را دادم و بعد به همراه دکتر ثناگو رفتیم خانه سالمندان مخصوص آقایان.
فهمیدم تعبیر خوابم این بود
چهل نفر سالمند در انجا هستند
شرایط انجا مثل خوابم بود
اتاق تاریک، تخت های بهم فشرده و سالمندانی و لاغر و نحیف روی پتوهای مندرس خوابیده
پدرم می خواست به من بگوید برو به خانه سالمندان
حلوا را تقسیم کردیم و همه با هم صلوات فرستادند و برای پدرم فاتحه خواندند. از این که ملاقاتی داشتند همه شان خوشحال شدند. به خودم گفتم وای بر من اگر بهشت می خواهی همین جا نهفته است
چهل تا بابا
انگار همشون شبیه هم بودند
دل ادم کباب می شه
ذوستان عزیز این جا تهران نیست که خانه سالمندان های خوب و تر و تمیزی داشته باشد
خیلی خیلی شرایط زیستی نامطلوبی داشتند نمی خواهم در این وبلاگ از ان مکان بگویم ...